ما همیشه در قصر زندگی کرده ایم
نویسنده:
شرلی جکسون
مترجم:
محمدرضا شکاری
امتیاز دهید
این اثر آخرین رمان شرلی جکسون محسوب میشود و در سال ۱۹۶۲ از سوی مجلهی تایم به عنوان یکی از ده رمان برتر سال انتخاب شد.
در توضیح پشت جلد دربارهی داستان آمده است:
«مریکت بلکوود با خواهرش کانستنس و عمویش جولیان در ملک پدریاش زندگی میکند. چهار عضو دیگر خانواده چند سال پیش در ماجرایی مرموز کشته شدهاند. حالا کانستنس از اتهام قتل تبرئه شده اما دنیا دست از سر این خانواده برنمیدارد و اهالی دهکده نگاهی دیگر به این خانوادهی منزوی دارند. تنها مریکت است که خطر را حس میکند. در این هنگام ورود یک شخص جدید باعث اتفاقاتی میشود.» با این جملهها وارد جهان داستان میشویم: «اسم من مری کترین بلکوود است. من هجدهسال دارم و با خواهرم کانستنس زندگی میکنم. بیشتر اوقات به این موضوع فکر میکنم که با کوچکترین شانسی میتوانستم یک گرگنما به دنیا بیایم؛ چون دو انگشت میانی هر دو دستم یک اندازه هستند، اما باید به همین چیزهایی که دارم قانع باشم. من از حمام کردن، از سگها و از سر و صدا بیزارم. خواهرم کانستنس، ریچارد پلانتاجنت، آمانیتا فالوئیدس قارچ سمی را دوست دارم. باقی افراد خانوادهام مردهاند. آخرین باری که به کتابهای کتابخانه توی قفسه آشپزخانه نگاهی انداختم دیدم بیشتر از پنج ماه است که از زمان برگرداندن آنها گذشته است. رفتم توی این فکر که اگر میدانستم اینها آخرین کتابها خواهند بود طور دیگری انتخابشان میکردم یا نه، کتابهایی که دیگر تا ابد توی قفسه آشپزخانه ما میمانند. ما زیاد وسایل را جابجا نمیکردیم؛ خانواده بلکوود هیچوقت خیلی خانواده پر شر و شور و فعالی نبودهاند.»
بیشتر
در توضیح پشت جلد دربارهی داستان آمده است:
«مریکت بلکوود با خواهرش کانستنس و عمویش جولیان در ملک پدریاش زندگی میکند. چهار عضو دیگر خانواده چند سال پیش در ماجرایی مرموز کشته شدهاند. حالا کانستنس از اتهام قتل تبرئه شده اما دنیا دست از سر این خانواده برنمیدارد و اهالی دهکده نگاهی دیگر به این خانوادهی منزوی دارند. تنها مریکت است که خطر را حس میکند. در این هنگام ورود یک شخص جدید باعث اتفاقاتی میشود.» با این جملهها وارد جهان داستان میشویم: «اسم من مری کترین بلکوود است. من هجدهسال دارم و با خواهرم کانستنس زندگی میکنم. بیشتر اوقات به این موضوع فکر میکنم که با کوچکترین شانسی میتوانستم یک گرگنما به دنیا بیایم؛ چون دو انگشت میانی هر دو دستم یک اندازه هستند، اما باید به همین چیزهایی که دارم قانع باشم. من از حمام کردن، از سگها و از سر و صدا بیزارم. خواهرم کانستنس، ریچارد پلانتاجنت، آمانیتا فالوئیدس قارچ سمی را دوست دارم. باقی افراد خانوادهام مردهاند. آخرین باری که به کتابهای کتابخانه توی قفسه آشپزخانه نگاهی انداختم دیدم بیشتر از پنج ماه است که از زمان برگرداندن آنها گذشته است. رفتم توی این فکر که اگر میدانستم اینها آخرین کتابها خواهند بود طور دیگری انتخابشان میکردم یا نه، کتابهایی که دیگر تا ابد توی قفسه آشپزخانه ما میمانند. ما زیاد وسایل را جابجا نمیکردیم؛ خانواده بلکوود هیچوقت خیلی خانواده پر شر و شور و فعالی نبودهاند.»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ما همیشه در قصر زندگی کرده ایم